چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۵
مرزهای باریکِ نوشتن

مصطفی سلیمانی، نویسنده، روان‌شناس و دانشجوی دکتری فلسفه با تاکید بر اینکه بین اخلاقی نوشتن و غیر اخلاقی نوشتن مرزهای باریکی وجود دارد، نوشت: نویسنده نمی‌تواند خود را از رعایت الزامات اخلاقی بی‌نیاز بداند. او باید خودش را وام‌دار خواننده بداند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) در قم مصطفی سلیمانی: «قلم، ابزار حکاکی اندیشه است، و نوشتار، از این رو که از گفتار رساتر و ماناتر است، می‌تواند به شدت در اعتلا یا سقوط اندیشه و بینش بشر مؤثر باشد. انسان هویت خودش را پیش از آن‌که ثبت کرده باشد به خاطر نمی‌آورد، و نوشتن، از این جهت که سبب می‌شود داشته‌های بشر، همچون یک جسدِ مومیایی شده، در چنته او باقی بمانند و بر صحیفه کاغذ به بند کشیده شوند، می‌تواند به نوعی، نقطه آغاز پیدایش انسان تلقی شود.
 
نوشتن، چه به منظور انتقال مفاهیم، و چه به مقصود خلق اثری نوین و منحصر به فرد، یکی از  موضوعاتِ جدی و به‌شدت اساسی است. یک نوشته، برای این‌که از نقص و آفت بری باشد و بتواند در راستای کمال بشریت قدم بردارد، لازم است با معیارهای اخلاق عجین شده باشد، وگرنه ابزاری برای آسیب‌زدن به فطرت انسانی خواهد بود.
 
نویسندگی یک مسئولیت خطیر است و نویسنده، وظیفه دارد، نسبت به هر آن‌چه که در پس عبارات و جملاتش به خورد خواننده می‌دهد سختگیر و حساس باشد. درجه اخلاقی بودنِ یک نوشته، به‌طور کامل با میزان اخلاق‌مداری نویسنده آن تناسب دارد.
 
بسیاری بر این تصورند که چون نویسندگیِ راستین، زاده عشق است، پس باید بی‌چشم‌داشتِ پول صورت بگیرد، اما حقیقت این است که پول و مشکلات اقتصادیِ نویسندگان، یکی از مصائب نویسندگی است. مساله‌ای که در موارد بسیاری، عامل اصلی خارج شدن آنان از دایره اخلاق نوشتن است.
 
دستمزد نویسندگان در ازای تألیف کتاب، ده درصد از قیمت پشت جلد است. بدیهی است که این میزان از درآمد، تأمین‌کننده معاش آن‌ها نیست و بسیار قابل پیش‌بینی است که برخی از نویسندگان، برای تأمین احتیاجات روزمره خود، از خوب نوشتن دست بردارند و به تولید انبوه کلمات دست بزنند. اقدامی که بیش از هر چیز، یادآور این روایت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که می‌فرماید «العلم نقطه کثره الجاهلون». بسیاری، پُرنویسی را فروکاستن از ارزش نویسندگی می‌دانند، اما در طول تاریخ، شاهکارهای ادبی بسیاری نیز نگاشته شده‌اند که هدف از نگارششان تأمین نیاز اقتصادی و بهره‌مندی از حق تألیف بوده است. با این‌همه نمی‌توان انکار کرد که فقر، با پدید آوردن یک نگرانی دائمی، انرژی نویسنده و تمرکزش را تحلیل می‌برد، و فرصت «مطالعه» و «اندیشیدن» را از او می‌گیرد. و در نتیجه، احتمال خلق یک اثر بدیع و عمیق را به شدت پایین می‌آورد.
 
گرچه نویسنده بودن در عصر حاضر، یک ژست فرهنگی است، اما از طرف دیگر، بسیاری از نویسندگان، از شأن اجتماعی و اعتبار کافی در میان مردم برخوردار نیستند؛ و دلیل این بی‌اعتباری نیز، خارج بودن آنان از چارچوب عرف، قوانین و مناسبات اجتماعی و همچنین، سطح پایین اقتصادی آنان است. یک نویسنده، از این رو که در قابی متفاوت از نزدیکان خود می‌اندیشد، غالباً از طرف آن‌ها جدی گرفته نمی‌شود. او خودش را از نظر فکری، جلوتر از اطرافیان خودش می‌بیند، و به این خاطر، علاوه بر این‌که احساس می‌کند از جانب آن‌ها درک نمی‌شود، به ملال، درد و رنج نیز دچار می‌شود.
 
اختناق سبب حبس قلم و عرضه نشدن اندیشه است. آزادی قلم، تا آن‌جا که به آزادی دیگران لطمه‌ای نمی‌زند، سبب سازندگی است. پیشرفت جوامع بشری، همواره مدیون آزادی اندیشه‌ها و قلم‌ها بوده و اختناق، همان‌چیزی است که صاحبان افکار بلند را به انزوا می‌برد و جامعه بشری را از ثمراتشان محروم می‌کند.
 
نویسنده با عرضه فکر خود، می‌تواند در تنویر افکار مردم، و تعیین خط مشی آن‌ها نقش ایفا کند. اما گاه قدرت‌ها، برای حفاظت از موقعیت خود، نسبت به هرگونه اندیشه مخالف واکنش نشان می‌دهند و از ترس این‌که مبادا یک روح عصیانگر از میانه جمعیت سربرآورد و دست به اعتراض و جهش انقلابی بزند، استبداد را بر جامعه حاکم می‌کنند. آن‌ها با برقراری یک جو تاریک و موحش، ذهن نویسندگان را به انزوا می‌کشند، و به عبارتی، به تفتیش عقایدشان می‌پردازند. در چنین شرایطی، برخی نویسندگان، هم‌چنان بر سر عقاید و افکار خود می‌مانند و از روی جبر، به ادبیات استعاره‌ای روی می‌آورند. برخی نیز، از عقاید خود دست برمی‌دارند و برای ادامه حیات، اخلاق را زیر پا می‌گذارند و به زیر یوغِ قدرتمندان می‌روند.
 
یک نویسنده حقیقی، می‌نویسد که لذت ببرد. او نوشتن را برگزیده چون احساس می‌کند نوشتن نیز او را انتخاب کرده است. او می‌نویسد چون معتقد است تنها با نوشتن می‌تواند تصاویر بدیعی را که بی‌وقفه در اندیشه‌اش جولان دارند خلق کند. با این همه، گاه نوشتن برای برخی، به جای آن‌که بستری برای رشد افکار سیال ذهن‌شان باشد، به جایگاهی برای تخلیه استفراغ‌های درونی تبدیل می‌شود. برخی نویسندگان، بی‌این‌که به تبعات نوشته‌جات خود فکر کنند، هر آن‌چه را که از گذرگاه خیال‌شان عبور می‌کند می‌نویسند، تا بلکه با نوشتن، خود واقعی‌ یا آرمانی‌شان را به نمایش بگذارند و از این مجرا به آرامش برسند. آن‌ها تمام آشفتگی، غوغا، پریشانی و جدال و کشمکش درونی‌شان را تصویرسازی می‌کنند، جان می‌بخشند و در قالب عبارات بر نوک قلم جاری می‌کنند تا درون منقلب‌شان آرام پیدا کند و از غوغای ذهن‌شان خلاص شوند.
 
برخی افراد خود را در جرگه نویسندگان وارد می‌کنند، چون دوست دارند بنویسند. آن‌ها به نوشتن به مثابه یک فانتزی نگاه می‌کنند و آن را یک آرزو می‌بینند که دوست دارند به هر طریق شده برآورده‌اش کنند. این افراد، بیشتر از آن‌که نویسنده باشند، نویسنده‌نما هستند و با تحمیل «اضطراب نوشتن» بر خود، خودشان را در میل به نوشتن محصور می‌کنند. آن‌ها بی‌اعتنا به این‌که آیا استعداد نویسندگی دارند یا نه، دائماً از خودشان توقع دارند چیزی بنویسند و در به در به دنبال استراتژی‌های بی‌در و پیکری می‌گردند که بتواند نویسنده‌شان کند، اما برای هر کارشناس خبره‌ای مشهود است که فلجِ این افراد موقت نیست، بلکه یک فلج نویسندگی حقیقی است.
 
نویسندگی یک هنر و جوشش درونی است که می‌توان مایه‌هایی از آن را آموخت، اما آن‌چه که می‌تواند این اقیانوسِ مواج را به مردابی آلوده بدل کند، آمیختن آن با امور غیر فطری است. اهل قلم، از این جهت که می‌توانند به طور مستقیم خوراک‌دهنده اندیشه‌های جوّال و سیال اطراف خود باشند، بیشتر از هر قشری باید به پیامد آن‌چه که می‌نگارند، بیندیشند. نوشته، برآمده از اندیشه، و اندیشه نشأت گرفته از فضیلت‌ها و رذیلت‌هایی است که فرد خود را به دامان آن‌ها آویخته است. نویسنده از این رو که می‌نویسد تا دیگری بخواند و متأثر شود، نمی‌تواند خود را از رعایت الزامات اخلاقی بی‌نیاز بداند. او باید خودش را وام‌دار خواننده بداند. مرزهای باریکِ «اخلاقی نوشتن» را از «غیر اخلاقی نوشتن» بشناسد و تلاش کند تنها حروفی را بر صفحه کاغذ حکاکی کند که ماندگار باشند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها